loading...
فار30 بلاگ | Far30Blog.Ir
حمید بازدید : 428 چهارشنبه 03 آبان 1391 نظرات (0)

شعر عید قربان مبارک




عید قربان گرچه آیین خلیل آزر است . . . ملت اسلام را امروز زیب و زیور است

حبّذا عیدى که سرخ از خون قربانى او . . . گونه اسلام و روى ملت پیغمبر است

حبّذا روزى که ابراهیم را در کوى دوست . . . ذبح اسماعیل از یک گوسفند آسان‎تر است

حاجیان از جان چنان بوسند آن سنگ سیاه . . . خانه حق را که گویى خال روى دلبر است

سالى ار یک حج بود مر حاجیان را در حجاز . . . در خراسان خلق را هر روزه حجّ اکبر است

خانه حق را اگر خواهى بپو راه حجاز . . . ور بخواهى صاحب آن خانه در این کشور است

اندرین عیدى که ملت را همه فرّ و بها . . . ز نو آیین سنّت پاک خلیل آزر است

سعى تو مشکور باد و حجّ تو مبرور باد . . . در حریمى کز شرافت کعبه را تاج سر است




همتی مردانه می‌خواهم‌که اسمعیل‌وار

بر خلیل خویشتن امروز جان سازم نثار

عید قربانست و من قربان آن عیدی‌ که هست

کوی او دایم بهشت و روی او دایم بهار

زان سبب قربان اسمعیل باید شدکه او

گشت قربان ‌کسی ‌کاو را ز قربانیست عار

عار دارد آری از قربانی آن یاری که هست

نور هستی از فروغ ذات پاکش مستعار

در چنین روزی ‌که اسمعیل شد قربان دوست

بهتر از امروز روزی نبود اندر روزگار

من به حق قربان اسمعیل خواهم شدکه او

عاشق حق بود و عاشق راست قربانی شعار

کشتهٔ‌کوی محبت را دعا نفرین بود

زین دعا بالله‌ کز اسمعیل هستم شرمسار

من چه حد دارم شوم قربان قربانی‌که او

بس امام پاک‌زاد و بس خلیفهٔ نامدار





ای تو جان نوبهاران، خوش رسیدی، خوش رسیدی!

ای تو شور آبشاران، خوش رسیدی، خوش رسیدی!

.

ای شراب آسمانی، ای طلوع مهربانی

با تو شد خورشید خندان، خوش رسیدی، خوش رسیدی!

.

ای که نامت گشته ذکر هر دم جان و روانم

ای شفای درد پنهان، خوش رسیدی، خوش رسیدی!

.

آمدی چون ماه تازه، تیغ بر کف، خنده بر لب

آمدی ای عید قربان! خوش رسیدی، خوش رسیدی!

.

آمدی چون سیلْ جوشان ، بی‌خبر، ناگه، خروشان

تا کنی این خانه ویران، خوش رسیدی، خوش رسیدی!

.

خانه‌ی عقل زبون را، عقل سرد تیره‌گون را

کرده‌ای با خاک یکسان، خوش رسیدی، خوش رسیدی!

.

شعر می‌جوشد ز من، پیوسته هر شب، هر سحرگه

از تو شد این چشمه جوشان، خوش رسیدی، خوش رسیدی!





ای عزیزان به شما هدیه زیـــــــــزدان آمد

عید فرخنـــــــده ی نورانی قربـــــــــان آمد

حاجیان سعی شما شد به حقیقت مقبول

رحمت واسعــــه ی حضــرت ســـبحان آمد

عید قربان به حقیقـــت…زخــــــداوند کریم

آفتابی به شــــــب ظلمت انســــان آمد

جمله دلهاچو کویری ست پر از فصل عطش

بر کویــــر دل ما…نعــــــــــــمت باران آمد

خاک میسوخت در اندوه عطش باحسرت

نقش در سینه ی این خاک.. گلستان آمد

امر شد تا که به قربانـــــــی اسماعیلش

آن خلیــــلی که پذیرفتـــه ز رحـــــمان امد

امتحان داد به خوبی بخـــــــدا ابــــراهیم

جای آن ذبح عظیمی که به قربــــان آمد

آن حسینی که زحج رفت سوی کرببــلا

به خدا بهر سر افـــــرازی قـــــــــرآن آمد

شعر سید محمدرضا هاشمی زاده


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 390
  • کل نظرات : 52
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 20
  • آی پی امروز : 75
  • آی پی دیروز : 74
  • بازدید امروز : 643
  • باردید دیروز : 533
  • گوگل امروز : 12
  • گوگل دیروز : 9
  • بازدید هفته : 2,470
  • بازدید ماه : 11,818
  • بازدید سال : 58,548
  • بازدید کلی : 807,929