آن حرف که از دلت غمی بگشاید / در صحبت دل شکستگان میباید
هر شیشه که بشکند ، ندارد قیمت / جز شیشه دل که قیمتش افزاید . . .
شکفتن هیچ گلی به زیبایی لبخند تو نیست ، پس بخند تا گلها از شرم در غنچه بمانند ...
همین مسیر را مستقیم بروی میرسی به دو راهی !
یک راه به من ختم می شود ، آن دیگری به ختم من . . .
میشه تنهایی بازی کرد ، میشه تنهایی خندید ، میشه تنهایی سفر کرد ، ولی خیلی سخته تنهایی ، تنهایی را تحمل کرد !
هرآنکه یار خواهد یار بسیار / ولیکن فرق دارد یار با یار / دل من سایه ی لطف تو میخواست / وگرنه سایه ی دیوار بسیار ...
هر چند کسی میان ما حایل نیست
اما نگهت به سوی من مایل نیست
گفتم قسمت دهم ، ولی میگـو یند
چشم تو به هیچ مذهبی قایل نیست . . .
زندگی یه پل قدیمیه ، به این فکر نکن که اگه تنها ازش گذشتی دیرتر خراب میشه ، به این فکر کن که اگه افتادی یکی باشه که دستتو بگیره !
به همون اندازه که ماهى دوست نداره برسه به خشکى دوست دارم . . .
سلام میکنم از روی مهربانی / سلام میکنم از روی شادمانی
سلام میکنم تا جان دارم / که خواننده این سلام را دوست دارم
به جان ثانیه هایی که در فراق چشمانت می گذرند ، دل کوچکم تنگ نگاه توست ...
فارغ از هرگونه آز و ناز میخواهم تو را / گر نباشم در جهان هم باز میخواهم تو را ...
دو چشم آبی ات را میپرستم / لبان عنابی ات را میپرستم
برای من تو بی تابی مکن یار / که من شادابی ات را میپرستم . . .
نمیدانم ! دل من نازک است یا چشمان تو تیز ، هرچه نگاه به تو میدوزم بند دلم پاره میشه !
از کلام دلنشینت مست و شیدا می شوم
با نگاه نازنینت در تو پیدا می شوم
هر شب و روز جلوه گر در سجده گاهم می شوی
در حریم ساحل عشق ، موج دریا می شوم ...
گر بر کنم دل از تو و بردارم از تو مهر / آن مهر بر که افکنم ؟ آن دل کجا برم ؟
“من” آنقدر خواستمت که نخواستنت را ندیدم ، “تو” آنقدر نخواستی که هیچ چیز از “من” را ندیدی !
در خیال من بمان ، اما خودت برو ، آنکه در رویای من است مرا دوست دارد ، نه تو !
دلا در عاشقی ثابت قدم باش / که در این ره نباشد کار بی اجر
دلم رفت و ندیدم روی دلدار / فغان از این تطاول ٬ آه از این زجر ...
خوشا به حال قلبم چون از تو جان گرفته / نبض وجودم از تو خط امان گرفته
خوشا به حال جانم که مرگ او غم توست / برای وصف رویت قلب زبان گرفته . . .
آن دوست که دیدنش بیاراید چشم / بی دیدنش از دیده نیاساید چشم / ما را ز برای دیدنش باید چشم / ور دوست نبینی به چه کار آید چشم ...
و من هنوز عاشقم ، آنقدر که می توانم هر شب بدون آنکه خوابم بگیرد ، از اول تا آخر بی وفایی هایت را بشمارم و دست آخر همه را فراموش کنم !
دلگیر نباش ، تقصیر از خودت بود !
دسته کلید علاقه که گم شد ، باید عوض میکردی قفل تمام آرزو ها را . . .
اعتبار آدمها به حضورشون نیست ، به دلهره ایست که در نبودشون ایجاد میشه !