loading...
فار30 بلاگ | Far30Blog.Ir
حمید بازدید : 441 دوشنبه 29 اسفند 1390 نظرات (0)

ای کاش احساسم گلی می بود ، میریخت عطرش را به دامانت
یا مثل یک پروانه پر میزد ، رقصان به روی طاق ایوانت



ای کاش احساسم کبوتر بود ، بر بام قلبت آشیان میکرد
از دست تو یک دانه برمیچید ، عشقی به قلبت میهمان میکرد



ای کاش احساسم درختی بود ، تو در پناه سایه اش بودی
یا مثل شمعی در شبت میسوخت ، تو مست در میخانه اش بودی



ای کاش احساسم صدایی داشت ، از حال و روزش با تو دم میزد
مثل هزاران دانه برفی ، سرما به جان دشت غم میزد



ای کاش احساسم هویدا بود ، در بستر قلبم نمی آسود
یا در سیاهی دو چشمانم ، خاموش نمیگشت و نمی آلود


هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق
هم دعا کن گره تازه نیافزاید عشق



قایقی در طلب موج به دریا پیوست
باید از مرگ نترسید ، اگر باید عشق



عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم
شاید این بوسه به نفرت برسد ، شاید عشق



شمع روشن شد و پروانه در آتش گل کرد
می توان سوخت اگر امر بفرماید عشق



پیله رنج من ، ابریشم پیراهن شد
شمع حق داشت ، به پروانه نمی آید عشق !

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 390
  • کل نظرات : 52
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 20
  • آی پی امروز : 85
  • آی پی دیروز : 74
  • بازدید امروز : 743
  • باردید دیروز : 533
  • گوگل امروز : 13
  • گوگل دیروز : 9
  • بازدید هفته : 2,570
  • بازدید ماه : 11,918
  • بازدید سال : 58,648
  • بازدید کلی : 808,029