مقدمه: لبهایش را محکم به هم چسبانده، آنقدر محکم که اگر کسی ببیند تصور میکند لب بالا و پایین او با چسب به هم چسبانده شده. هرگونه تلاش به منظور راضی كردنش برای باز كردن دهان بیهوده است. قاشق غذا در دستتان مانده و کاملا بلاتکلیف هستید. تا دقایقی دیگر به این بلاتکلیفی کلافگی هم اضافه میشود، چون آن موقع است كه متوجه شدهاید همه نیرویی که خرج کردهاید در واقع هدر رفته است. خندیدهاید، ادا درآوردهاید، به یک دلقک سیرک تبدیل شدهاید، به زبان بچگانه حرف زدهاید، عصبانی شدهاید، اخم کردهاید، قهر کردهاید، شاید هم داد و فریاد کردهاید اما این کوچولوی تپل با آن جثه کوچک اما عضلانیاش هرگز قدمی به عقب برنداشته است. میدانید چرا؟ چون او یک کودک اردیبهشتی است و اردیبهشتی بودن برای یک بچه فقط یک معنا دارد، آن هم اینکه هرگز کاری را به زور انجام نمیدهد. نه اینکه لجباز باشد، او میخواهد هر وقت طالب کاری بود آن را انجام دهد. مهم نیست ساعت ناهار کی باشد، مهم این است که او گرسنهاش شود و دلش بخواهد غذا بخورد. فرقی نمیکند چه ساعتی را برای خوابیدن برایش در نظر گرفتهاید چون او به ضرب و زور به رختخواب نمیرود، در عوض هر وقت دلش بخواهد میخوابد. حالا ممکن است هفت شب باشد یا سه صبح! فقط یادتان باشد اگر بخواهید از در زور وارد شوید چنان غائلهای راه میاندازد که همسایههای چند خانه آن طرفتر هم صدای جیغ و فریادش را میشنوند. از ما گفتن بود!
درباره
مطالب گوناگون , مطالب جالب ,